خاطرات کودکی
باز گرد ای خاطرات کودکی سوار بر اسبهای چوبکی
درسهای کلاس اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود
درس پندآموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمای کوکب خانم است سفره پر تاز بوی نان و گندم است
کاکلی گنجشگکی با هوش بود فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید ریزعلی پیرهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
همکلاسی های درد و رنج و کار بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بود و تفریقی نبود
باز می شد باز کوچک می شدیم لااقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچ ها که بود روی دوش
ای معلم نام هم یادت بخیر یاد درس آب بابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساس من بازگردان آن مشق ها را خط به خط
به نقل از: جناب سروان فخرالدين اخترشناس
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4